هفته‌ی پیش، دوشنبه شب بود که رسیدم اصفهان. گوشی‌م شارژ نداشت. زدم‌ش توی شارژ. خوش‌وبش‌هام که با خونواده تموم شد ساعت از 1 گذشته بود. آماده‌ی خواب شدم. گوشی‌م رو برداشتم و روی تخت دراز کشیدم که دیدم یکی از دوست‌هام پیام داده که:

 

 

اول این‌جوری D-: شدم، بعد این‌جوری :-؟ شدم و بعد از چند دقیقه به‌جای یک مصرع، یازده مصرعِ اضافه براش فرستادم:

 

موجِ صوتیِ دهان‌ت حامل پیغام شد

نور چشمان‌ت به‌سان لیزر تک‌فام شد

 

گفتی از نسبیتِ عشق و گروه‌های لورنتس

من نمی‌دانم چرا حرف‌ت پر از ابهام شد

 

گفتم‌ت این‌بار ۱ها را به‌جای c بذار

البته من خود نگفتم، این به من الهام شد!

 

فازِ آن موجی که دیروزم فرستادی ز پیش

مختلط شد، لیک زیر پرچم اسلام شد!

 

بود این سامانه از روز ازل آشوب‌ناک

از همان نورِ نگاه‌ت این‌چنین آرام شد

 

مدعی می‌گفت لیلی‌ها همانند گل‌اند

یک نفر شک کرد، یک‌باره سریع اعدام شد!

 

به وقتِ بامداد 28 اسفندماه 97! (-:

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی‌نوشت: بعد از چهار ماه بالاخره لپ‌تاپ‌م درست شد. البته تقریبن تبدیل به یه کامپیوتر خونگی شده که اگه همت لازم رو داشته باشی می‌تونی جابه‌جاش هم بکنی! (-: واقعن فکر نمی‌کردم بشه بدون لپ‌تاپ زندگی کرد، ولی شد. فقط بزرگ‌ترین بدی‌ش سوت‌وکورشدن این‌جا بود.

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها